بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ی بی رمق ای کوه خسته
بگو ای با تو داغ عاشقای دل شکسته
بذار مرهم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک ام بشوره غبار غصه ها رو از سروپات
بذار سر رو شونه ام
بذار باور کنم یه تکیه گاهم..
برای غربت یک مرد عاشق
رها از خستگی های همیشه باورم کن
بذار تا خالی سینه ام برات آغوووش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
تو با شعر اومدی عاشق تر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید
بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم شعر ازین کوچه گذر کرد
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پاییز زمستونو خبر کرد
بذارسرروی شونم
بذار تا باور کنم یه تکیه گاهم...
برای غربت یه مرد عاشق